نقطه

لا به لای شعرهایم خفه گی ست

و دلتنگی و دیگر.....................

جز نقطه های غریب حرفی نیست

فقط بارانی از احساس بر گونه ها

نقطه خواهد شد....................

بگذار رفیق نقطه ها شوم.........!!

سی گار رادر روزگار دود خواهم کرد؟

دودی از درد عشق نفطه ها را میسازد

نقطه های من هزارگان جمله های ست

که خداحافظی کمترین بغضشان خواهد بود

اینجا ......در نفسهای تلخ و بیمارم....

خاطراتت را با نقطه حرف میزنم.......

اما یاد دل تو نقطه نمی خواهد......

طمع بوسه هایت جای حرف نمی گذارد

واژه های بی زبان......!!!

امشب .....سیگار را خاموش خواهم کرد

کدامتان را حوصله ی همراهی هست؟؟

تعابیر همیشه ام حال جمله شدن ندارد

بغض ها را فرو داده ام....................

اشک هایم خشکیده اند................

درد ها فریب خورده اند...................

دیوارها خواب رفته اند...................

دگر نقطه حرف نمی شود.............

و حرف هرگز جمله نشود..............

امشب , شب جمله های بیصداست

واژه هم , واژه های خاطرات آغوش تو

همان اسطوره های یاد تو...........

که قلم دست من بود...............

آرزوی با تو بودن را بر صفحه های..

دل می نوشتم.....................

در این لحظه ها تو را در خود.......

احساس خواهم کرد...............

تا بدانی نقطه نقطه حرفم..........

بوسه هایت را ثبت می کند........

و واژه هایم جمله آغوشت را میسازند

تیغ تیز افکارم را بر نخهای سیگار میکشم

و هرگز دود نخواهم کرد.................

دود عشق را از ها کشیدن............

از جنس باران چشمانت...............

بر پنجره ی وجودم میکشم............

تا با هیچ دستی پاک نشود..........

و تو بر پنجره ی دلت همیشه......

احساس کنی..........................

فقط تو بمان...........همین..........

.........ترنم باران(99) م,ع.........

 

 

 

 

 


» نظر